شماره ۲
روزنوشت سی ام مرداد ۱۳۹۸
کنار خودپرداز
منتظر بودم نوبتم بشه
تو شلوغی رفت و آمدها
دیدم صدای دلینگ دلینگ میاد
برگشتم دیدم یه زن ریزه میزه میانسال دست چپ یه پسر سه چهار ساله تو دستشه دارن میاد.
صدای دلینگ دلینگ از دو جفت دستبند(که مثلا باهاش دست مجرمان رو می بندند) بود که به جیب راست شلوارک پسرک آویزون بود
نگاهم به دستش خورد که تو دست اون زن بود یه کلت رو محکم چسبیده بود
به مچ اون یکی دستش هم یه مچ بند سیاه بسته.
کل وزنش با کلت و دو جفت دستبند و مچ بند پونزده کیلو نمی شد یه لحظه به این فکر کردم که میگن قلب هر کس به اندازه مشت گره کرده شه.
مشت گره کرده پسرک رو در نظر گرفتم و پیش خودم گفتم:
تو دل به این کوچکی
کلت و دستبند
چی میگه و چه جوری جا میشه؟
@bache_gonjeshk
درباره این سایت